سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تباهی خرد در فریب خوردن از نیرنگهاست . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :5
بازدید دیروز :8
کل بازدید :306050
تعداد کل یاداشته ها : 468
103/9/10
3:44 ع

یهود در تفسیر المیزان (قسمت پنجم) فریب نفس

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
أَلَمْ تَرَ إَلَى الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتَابِ یدْعَوْنَ إِلَى‏ کِتَابِ اللّهِ لِیحْکُمَ بَینَهُمْ ثُمَّ یتَوَلَّى‏ فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَ هُم مُعْرِضُونَ. ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلّا أَیامَاً مَعْدُودَاتٍ وَ غَرَّهُمْ فِی دِینِهِم مَا کَانُوا یفْتَرُونَ. (1)
مگر ندیدی کسانی را (علمای اهل کتاب را) که مختصر اطلاعی از کتاب آسمانی خود دارند، چگونه مردم را به کتاب خدا می‌خواندند تا در بین آنان حکومت کند اما خودشان از کتاب خدا روی گردانده و زیر بار نرفتند؟ و این بدان‌جهت بود که می‌پنداشتند آتش دوزخ به آنان نمی‌رسد مگر چند روزی معدود، و افتراهایی که خودشان در دین خود تراشیده بودند، مغرورشان ساخت!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شرح آیات:

1) أَلَمْ تَرَ إَلَى الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتَابِ…

این آیه‌ی شریفه می‌خواهد بفرماید اهل کتاب از بغی [سرکشی‌] و ایجاد اختلاف در دین دست برنمی‌دارند، برای این‌که هر وقت به ایشان پیشنهاد می‌شود که تسلیم حکم کتاب خدا شوند، پشت می‌کنند و زیر بار نمی‌روند. و این نیست مگر به‌خاطر این‌که به این گفتار خود مغرور شده‌اند که می‌گفتند: «لَن تَمَسَّنَا النَّارُ»، و خلاصه به چیزی مغرور شدند که هیچ سندی بر آن ندارند، و آن را به خدا افترا می‌بندند!

و مراد از کسانی که «نصیبی از کتاب دارند»، همان اهل کتابند، و اگر نفرمود: «أُوتُوا الْکِتَابَ…» و به‌جای آن فرمود: «أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتَابِ»، برای این بود که بفهماند آن مقدار اطلاعی که از کتاب دارند، همه‌ی معارف کتاب نیست، بلکه مقداری از آن است، و این بدان‌جهت است که همه‌ی کتاب خدا در دستشان نیست.

کتاب خدایی که در دست دارند، تحریف شده است، و در آن دخل و تصرف نموده و بیشتر اجزائش را از بین برده بودند، هم‌چنان که آخر آیه هم که می‌فرماید: «وَ غَرَّهُمْ فی دینِهِمْ ماکانُوا یفْتَرُونَ»، به این معنا اشاره دارد.

و به هر حال، مراد این است که اهل کتاب از حکم کتاب روی‌گردانند، به‌خاطر یک عقیده‌ی خرافی که داشتند و آن را به خدا افترا بسته بودند و نتیجه‌اش این شده که به آن عقیده‌ی خرافی مغرور شوند و خود را از کتاب خدا بی‌نیاز بپندارند.

2) ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ…

معنای آیه روشن است، ولیکن سؤالی در آن هست که چگونه در آیه‌ی شریفه فرموده که اهل کتاب فریبِ افترای خود را خوردند و بدان مغرور شدند! مگر ممکن است انسان فریبِ گفتار خود را بخورد با علم به این‌که گفتارش دروغ و خدعه و باطل است؟!

[جواب اول]

جواب این سؤال آن‌است که صاحبان گفتارِ غرورانگیزِ فوق، نیاکان ایشان بودند و فریب‌خوردگان، اخلاف و نسل‌های بعدی آنان. و اگر در آیه‌ی شریفه هر دو را به اهل کتاب نسبت داده، برای این‌است که همه‌ی آن اسلاف و اخلاف، یک امت بودند و اخلاف به اعمال اسلاف راضی بودند.

[جواب دوم]

به‌علاوه، مغرور شدن به غرورِ خود (آن‌هم غرور به‌خاطر یک افترای باطل، با علمِ به این‌که افترا و باطل است) و اقرارِ مغرور به این‌که خودم این افترا را بسته‌ام، از اهل کتاب و مخصوصاً از یهودیان دور نیست، برای این‌که این‌ها همان‌هایی هستند که خدای تعالی نظیر این‌گونه افکار و اعمال و بلکه عجیب‌تر از آن را از ایشان حکایت نموده است. (2)

[جواب سوم]

علاوه بر این، انسان آن‌چه [بدان عمل] می‌کند بر طبق آن‌چه می‌داند نیست، بلکه بر طبق آن ملکاتِ خوب و بدی است که در نفسش پدید آمده و عمل را در نظرش زینت می‌دهد، هم‌چنان که معتادین به تریاک و هروئین و سیگار و بنگ و حتی آنها که معتادند به خوردن خاک و امثال آن، علمِ به مضرّ بودن آن دارند و می‌دانند که این عمل را نباید مرتکب شوند، ولی باز هم مرتکب می‌شوند به‌خاطر این‌که هیأت و حالتی در نفس آنان پدید آمده که ایشان را به طرف آن عمل می‌کشاند و مجالی برای تفکر و اجتناب برایشان باقی نمی‌گذارد، و نظایر این مثال بسیار زیاد است.

اهل کتاب هم از آن‌جا که تکبّر و ستمگری و محبت به شهوات در دل‌هایشان رسوخ نموده، هر عملی که انجام می‌دهند بر طبق دعوت نفس است. در نتیجه، افترا بستن به خدا که عادت و ملکه‌ی آنان شده، همان باعث غرور ایشان گشته و چون این عمل ناپسند را مکرر انجام داده‌اند، کارشان به جایی رسیده که در اثر تلقین، نسبت به عمل خود رکون و اعتماد پیدا کرده‌اند. علمای روان‌شناس هم اثبات کرده‌اند که تلقین هم، کارِ عمل را می‌کند و آثار عمل را از خود بروز می‌دهد.

پس افترا که عملی باطل است، با تکرار و تلقین، ایشان را در دین‌شان فریب داده و از تسلیم شدن در برابر خدا و خضوع در برابر حق (آن حقّی که کتاب خدا مشتمل بر آن است) بازداشته است.

پس صحیح است بگوییم که: اهل کتاب فریب خدعه‌های نفسِ خویش را خوردند. (3)

پی‌نوشت‌ها:
1. سوره‌ی آل‌عمران، آیات 23 و 24.
2. آنجا که فرموده: «وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلاَ بَعْضُهُمْ إِلَى‏ بَعْضٍ قَالُوا أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ اللّهُ عَلَیکُمْ لِیحَاجُّوکُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ أَوَلاَ یعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ یعْلَمُ مَا یسِرُّونَ وَمَا یعْلِنُونَ : و چون مؤمنین را دیدار کنند، گویند: ما نیز ایمان آوردیم. ولی وقتی با یکدیگر خلوت می‌کنند، همدیگر را ملامت می‌نمایند که: چرا مسلمانان را از آن‌چه خدا به رویتان گشوده خبر می‌دهید؟ آیا چنین می‌کنند تا به دستاویز آن در پیشگاه پروردگارتان با شما محاجه کنند؟ مگر به عقل نیامده‌اید؟» (سوره‌ی بقره، آیات 76 و 77).
3. المیزان، ج 3، صص 194-195.
منبع: حسین فعال عراقی، یهود در المیزان، تهران: نشر سبحان، چاپ پنجم.

  قسمت بعدی این مقاله [بزودی]


  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ شهید تهرانی مقدم : “فقط انسان های ضعیف به اندازه ی امکاناتشان کار میکنند” روحش شاد یادشگرامی راهش پر رهرو
+ خدایا مرا به خاطر گناهانی که در طول روز با هزاران قدرت عقل توجیهشان می‌کنم ببخش!‏ شهید دکتر چمران
+ "جبران خلیل جبران" معتقد است : ایمان بدون عشق شما را متعصب، وظیفه بدون عشق شما را بد اخلاق، قدرت بدون عشق شما را خشن، عدالت بدون عشق شما را سخت، و زندگی بدون عشق شما را بیمار می کند.
+ جالب است بدانید: حرفها سه دسته اند : دسته اول : گفتنی ها ، دسته دوم : نوشتنی ها ، و دسته سوم : قورت دادنی و خوردنی ها و دم بر نیاوردنی ها دو تای اول سبک ات می کنند سومی سنگینت
+ بزرگی گفت: اندوه و نشاط همواره دوشادوش هم سفر کنند و ممکن است در آن هنگام که یکی بر سفره ی شما نشسته است ، دیگری در رختخوابتان آرمیده باشد. شما پیوسته چون ترازویید بی تکلیف در میانه اندوه و نشاط
+ آدمها وقتی از هم دور میشوند تفسیر وعلتش اینه که خیلی وقته از خدا دور شدن!!!!! هر چند اگه ازشون بپرسی ممکنه این واقعیت رو تکذیب کنند وهزار بهانه بیارن ولی تو باور نکن..... دلی که با خدا باشد برای مردم میتپد.....
+ درصد کمی از انسانها نود سال زندگی میکنن"" ما بقی یک سال را نودبار تکرار می کنن.......
+ چه تقابل عجیبی است......... به دنیا می آییم ولی به آخرت می رویم.... آری برای رسیدن به آخرت باید از دنیا گذشت.......
+ به بزرگی گفتم: راست گفتی.... دزد به آدمی میزنه که ثروت هنگفتی داره وچه ثروتی بالاتر از ایمان..............
+ بزرگی می گفت: انسانها باید " شرافت" داشته باشند نه" شر" و" آفت"